لب دريانشسته بودم...
پرنده عشق امدوگفت: براي دوستت نامه اي بنويس...
گفتم: قلم ندارم!!!
گفت: از پرم بگير...
گفتم: جوهرندارم!!!
گفت: از خونم بگير...
گفتم: ورق ندارم!!!
.
.
.
.
.
.
.
گفت: دهن سرویس تو که هیچی نداری غلط میکنی لب دریا میشینی :|
از پرنده عشق دیگه توقع نداشتم واقعا!!!